برای فهم دقیقتر چالشهای یوبیسافت، مقایسه رویکرد آنها با نمونهای موفق و همتراز مانند کپکام میتواند تصویر روشنتری از نقاط ضعف، فرصتها و تفاوتهای استراتژیک ارائه دهد. کپکام در سالهای اخیر با ریمیکهای رزیدنت ایول عملیات موفقهای چشمگیری بهدست آورد. این ریمیکها نمونههای برجستهای از چگونگی بازسازی یک بازی کلاسیک بدون نابودی هویت اصلی آنها است.
ریمیکهای رزیدنت ایول توانستند «هویت اصلی» مجموعه را حفظ کنند و همزمان با بهبود گرافیک و مکانیکهای گیمپلی، تجربه را برای مخاطبان تازه جذاب سازند. آنها با بازنگری هوشمندانه در برخی بخشها و پاک کردن عناصر قدیمی و ناکارآمد (مانند مکانیکهای دوربین ثابت)، بهجای بازنویسی کامل، توانستند یک تجربه تازه و درعینحال آشنا ارائه دهند. آمار فروش خیرهکننده این ریمیکها، مانند فروش ۱۵ میلیون ورژنای بازی Resident Evil 2 Remake و فروش ۹.۲ میلیون ورژنای بازی Resident Evil 4 Remake در کمتر از دو سال نشان میدهد که این استراتژی بهشدت موفق بوده است.
دو شرکت یوبیسافت و کپکام در چند جنبه کلیدی متفاوت عمل میکنند:
- ثبات استراتژیک: کپکام پس از بازیهای مورد انتقادی مانند Resident Evil 6 با قاطعیت به ریشههای سبک ترسناک و بقامحور برگشت و این رویکرد را بهطور مداوم دنبال کرد. این ثبات باعث ایجاد یک بینش خلاقانه منسجم شده است که در تمام پروژههای بعدی نیز مشهود است. درمقابل، یوبیسافت هنوز در حال دستوپنجه نرمکردن با مدلهای تجاری مختلف است.
- استفاده از موتور داخلی: هر دو شرکت از موتورهای اختصاصی خود استفاده میکنند، اما کپکام با تکیهبر عملیات موفق پیوسته و تخصص تیمهایش توانسته است تا چرخه توسعه را بهینه سازد و از موتور خود برای ایجاد بازیهایی باکیفیت بالا و در زمان مناسب استفاده کند.
این مقایسه نشان میدهد که رمز عملیات موفق کپکام، برخورداری از یک بینش خلاقانه منسجم و توانایی در ایجاد تعادلی هوشمندانه میان وفاداری به میراث گذشته و جسارت در نوآوریهای امروز بوده است. آنها از «ریشهها» بهعنوان یک نقطه شروع قوی استفاده کردند، نه یک محدودیت. این رویکرد به کپکام اجازه داد تا با بازنگری هوشمندانه به نتایج عالی دست یابد. یوبیسافت احتمالا بهدلیل نداشتن همین بینش، درگیر فرآیندهای بازنویسی و تصمیمگیری طولانی شده است که درنهایت به تأخیر در انتشار دامن میزند.