وقتی استوارت در سال ۱۹۷۳ به کاریسوکه رسید، فوسی دیگر وقت زیادی با گوریلها نمیگذراند. او به آمفیزم مبتلا بود و نفسکشیدن برایش سخت شده بود. با این حال، طبق گفتهٔ استوارت، هنوز کنترل کامل پایگاه تحقیقاتی را در دست داشت.
فوسی بیشتر وقتش را صرف مقابله با شکارچیان و کشاورزانی میکرد که دامهایشان به زیستگاه گوریلها تجاوز میکرد. کمی پس از رسیدن استوارت، فوسی چند رأس از این دامها را کشت.
استوارت میگوید: «وقتی به آنجا رسیدم، او زودجوش بود و از قبل هم عصبانی بود. در حالت جنگجو و مبارزه بود. عشقش به گوریلها و نفرتش از شکارچیان رفتارهایش را شکل میداد و برخی معتقدند این مسئله در نهایت مانع کنترل منطقی پایگاه شد.»
با وجود مخالفتها و سوءتفاهمها با دیگر فعالان محیطزیست و دولت محلی، فوسی تمام تلاش خود را صرف مقابله مستقیم با شکارچیان غیرقانونی و حفاظت از گوریلها کرد
نبرد فوسی با شکارچیان غیرقانونی بخش بزرگی از زندگی او را به خود اختصاص داد و برخی از تلاشهای دیگرش را تحتالشعاع قرار داد. ریپورتها حاکی از آن است که او شکارچیان را دستگیر و بازجویی میکرد. گاهی ماسک صورت میخرید و وانمود میکرد از جادو استفاده میکند تا مردم محلی فکر کنند او جادوگر است و بترسند. برخی محلیها او را «جادوگر ویرونگا» صدا میزدند.
روایاتی هم هست که فوسی برخی شکارچیان را مورد شکنجه قرار داده است. او بعدها در نامهای به دوستش یکی از این وقایع را بازگو کرد: «او را برهنه کردیم و با شاخه درخت او را شلاق زدیم…»
حادثههای دیگری هم وجود داشت که دربارهٔ روشهای او سؤال ایجاد میکرد.
یک بار دایان همراه پلیس محلی برای دستگیری یک شکارچی غیرقانونی به کلبهٔ کوچک او رفت. ردموند میگوید شکارچی آنجا نبود، اما دایان به پلیس کمک کرد تا اسلحهٔ مخفی او را پیدا کنند. خانوادهٔ شکارچی حاضر به تحویل اسلحه نشدند و در لحظهٔ پرتنش، دایان پسری را گرفت و گفت: «اسلحه را بدهید تا بچه را رها کنم». اما خانواده فرار کردند و دایان با کودک تنها ماند.
دایان کودک را به پایگاه کاریسوکه برد و ردموند چند روز مراقب او بود تا غذای کافی بخورد و به خوبی نگهداری شود. ردموند میگوید دایان بعداً بابت این حادثه جریمه شد. این ماجرا نمونهای از روشهای افراطی فوسی در مقابله با شکارچیان غیرقانونی معرفی شده، اما ردموند تأکید میکند که این اقدام برنامهٔ او نبوده و صرفاً یک تصمیم نادرست در لحظهٔ هیجان بود و دیگر تکرار نشد.
فاسی در نبردی قرار داشت که به نظر خودش در حال باختن بود؛ جمعیت گوریلها همچنان کاهش مییافت و رفتارهای خشن و روزافزونش باعث شده بود دشمنان زیادی پیدا کند.
در میان گوریلهایی که فاسی به آنها عادت داده بود، یک گوریل مورد علاقه داشت به نام دیجیت. او دیجیت را از کودکی میشناخت و رابطهٔ ویژهای با او داشت. دیجیت، درست مانند فاسی، کمی از جمع جدا بود و شخصیت خاصی داشت.
در شب سال نو ۱۹۷۷، دیجیت وقتی در تلاش بود خانوادهاش را دفاع کند، توسط شکارچیان کشته شد. او تنها ۱۲ سال داشت.
ردموند بود که کمی پس از قتل دیجیت او را پیدا کرد. سرش از تن جدا شده و دستانش بریده شده بودند. گفته میشود دستان او بهعنوان اشیای تزیینی حدود ۲۰ دلار فروخته شده بودند. ردموند جسد آسیبدیدهٔ دیجیت را به پایگاه برد و او را دفن کردند.
این واقعه ضربهای شدید به فوسی زد، زنی که مأموریتی شخصی برای مقابله با شکارچیان غیرقانونی در پیش گرفته بود. او در مقالهای در مجلهٔ نشنال جئوگرافیک در سال ۱۹۸۱ نوشت: «جسد قطعهقطعه شده، با سر و دستان بریده شده برای یادگاریهای وحشتناک، مانند کیسهای خونآلود در میان بوتهها افتاده بود… برای من، این قتل احتمالاً غمانگیزترین اتفاق در تمام سالهایی بود که زندگی روزمرهٔ گوریلهای کوهستانی را تجربه کردم.»
پس از مرگ دیجیت، فوسی بیشتر وقتش را تنها در کلبهاش میگذراند و به ندرت با همکاران و دوستانش صحبت میکرد. نوشیدن و سیگار کشیدن او شدت بیشتری گرفت و به افسردگی شدیدی گرفتار شد.
کار فوسی باعث شد گوریلها از موجوداتی ناشناخته و ترسناک به غولهای مهربان تبدیل شوند که جهان نسبت به آنها علاقهمند و حساس شد
شش ماه بعد، حملهای سازمانیافتهتر به خانوادهٔ دیجیت رخ داد. دو گوریل دیگر کشته شدند و یک بچهگوریل به نام کوئلی زخمی شد و بعداً بر اثر جراحاتش جان باخت. یکی از کشتهشدگان «عمو برت» بود، نر غالب گروه. خانوادههای گوریلها شدیداً به رهبران خود وابستهاند، بنابراین مرگ او برای خانوادهٔ دیجیت فاجعهبار بود.
فوسی نوشت: «کوئلی بر اثر جراحات ناشی از گلوله و، به نظر من، افسردگی شدید جان باخت. او بین مادر و پدرش دفن شد، که کنار دیجیت قرار داشتند. در واقع، همهٔ این سه بزرگسال جان خود را از دست دادند تا او بتواند زنده بماند.»
او این قتلها را به دولت محلی نسبت داد. ردموند میگوید: «دایان معتقد بود مقامات میخواستند با این حادثه داستانی پرتنش بسازند تا جهان واکنش نشان دهد.»
فاسی نیز فکر میکرد که خبر مرگ دیجیت ممکن است دیگران را تشویق کرده باشد تا با شکار غیرقانونی سریع پول به دست بیاورند. او نیز مشکوک بود که مقامات «دستور دادهاند یک گوریل کشته شود» تا همدردی و حمایت مالی فعالان محیطزیست جلب شود.













