اما انیمیشن Splinter Cell: Deathwatch توانسته است اکشن قدرتمندی را هم به تصویر بکشد. البته باتوجهبه حضور کولستاد بهعنوان سازنده این موضوع قابل انتظار بوده است، اما انیمیشن چه در خشونت و چه در صحنههای اکشن کم کاری نکرده است و حتی تا حد امکان تلاش کرده است تا تجربهای واقعگرایانهتری هم ارائه کند. این موضوع بهخصوص در مورد افزایش سن سم فیشر هست تا عملکرد و توانایی او برای بیننده واقعیتر به تصویر کشیده شود. میتوان گفت کولستاد کل سناریو را برای رسیدن به صحنههای اکشن جذاب نوشته و جواب خود را هم گرفته است.
نیز یکی از نگرانیها استفاده از لیو شرایبر بهجای مایکل ایرونساید برای نقش سم فیشر بوده است که باید گفت شرایبر به حدی درخشان و فوق العاده عمل کرده است که واقعا دوست دارم او را بیشتر در نقش سم فیشر ببینم. درواقع او نقش را کاملا بهدست آورده و شخصیت را برای خود کرده است. اجرای شرایبر از بهترین بخشهای انیمیشن است و انتخاب او واقعا جذاب بوده است. اما بخش فنی میتوان یک ایراد مهم گرفت و آن هم استایل انیمیشنی آن است و استایل انیمیشن مشابه انیمیشن Tomb Raider: The Legend of Lara Croft است.
واقعیت این است که ما استایلهای بسیار بهتری مثل سری کسلوانیا را داریم و مشخص نیست چرا آنها سراغ این استایل رفتهاند که بعضا به اکشن و صحنههای تاریک و خشن انیمیشن ضربه زده است. انیمیشن Splinter Cell: Deathwatch در فصل اول با وجود داستان کلیشهای و شخصیتهای فرعی نه چندان جذابی که دارد، اثر جذاب و خوبی است و به لایبرری اقتباسهای موفق نتفلیکس از روی بازیهای ویدیویی پیوسته است.